وبلاگ :
شهداي دستگردقداده
يادداشت :
شهـــــــدا ...شــــرمنـــده ايــــــــــــــــــــــــــــم
نظرات :
7
خصوصي ،
30
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مصباح
کوچههاي شهر را که ورق ميزنم، نامت را بر پيشاني افتخار اين سرزمين، درخشان مييابم. از پشت نيزارهاي به خون نشسته صدايت ميزنم .تقويمها جفا کردهاند، اگر تنها به چند روز براي شهيدان بسنده کنند. قلمهاي منظوم اگر کم بگذارند، در حق خون، کوتاهي کردهاند.هنوز هم در برابرت کم ميآورم. هر بار که چشمم به تابلوي سر کوچه ميافتد، انگار تابلو با من حرف ميزند! «کوچه شهيد...» دلم ميلرزد. انگار تمام زمستان به دلم هجوم آورده است! در خودم ميشکنم. همه چيز عوض شد. تو رفتي و من ماندم. ميترسيدم اسير روزمرگيها شوم و شدم، اسير زندگي شوم و شدم، ميترسيدم يک روز، از خودم شرمنده باشم که هستم.ميدانم که ميخواهي فانوس يادت را روشن نگاه دارم... ميدانم، که رسالتي بزرگ بر شانه دارم...بايد پرنده بودن را دوباره بياموزم؛ بياموزم و بياموزانم. بايد قصه پرواز را دوباره بخوانم. بايد ثابت کنم تو حقيقتي زندهاي. تو خون سرخي هستي در رگهاي اين سرزمين...
بايد شروع کنم و تو را به تمام جهان بشناسانم.